دیروز هوای دلم بارانی بود.
عجب هوای دلانگیز و عاشقانهای بود.
عجب باران پاکی.
شدتش به حدی بود که همه غمهای دلم را شست و همه ناامیدیهایم را به امید مبدل کرد؛ و آنقدر زلال بود که میشد در انتهای آن عکس تو را دید.
دیروز هوای دلم گرفته بود.
برق عشق در آسمانش غوغایی به پا کرده بود که مپرس، شوری که مپرس، شعفی که مپرس.
آسمان دلم رنگ خاکستری انتظار داشت.
آسمان خاکستری آن بوی آرام نم باران داشت.
آسمان دیروز در دلم عاشق شده بود.
هرچه نگاهش میکردم عشق از درونش میجوشید و میخروشید و با حسی تازه جاری بود.
نمیتوانستم لحظهای چشم برهم گذارم. چون مانند ابرهای گذرای بهاری به سرعت وارد حریمش میشدی بی آنکه از احدی اجازه بخواهی.
پلکهایم سنگین و سنگینتر میشد و در آخر دریچه چشمانم به روی جهان بسته شد و باز این تو بودی که در آن آسمان پر هیاهو صدایت گوش جانم را پر کرده بود و صبح مرا باصدای نازت امیدوار کردی به زندگی .
تنها تویی در آسمان قلبم، که مثل ستاره میدرخشی در شبهای تیره و تارم
که هر سحرگاه مثل خورشید طلوع میکنی در دل قلب عاشقم. با طلوع تو ای خورشید من ، غمی دیگر در دلم نیست
احساس آرامش میکنم وقتی که تو نورانی کرده ای سرزمین قلبم را، تنها تویی در آسمان قلبم
که مثل پرنده ای پرواز میکنی در قلبم، اوج میگیری در آسمان آبی احساسم و مرا به بالاترین نقطه ی عشق میرسانی
تنها تویی در آسمان قلبم، تویی که مثل باران میباری بر کویر تشنه ی قلب عاشقم و
عاشقتر میکنی مرا با طراوت قطره های مهربانت
تنها تویی در سرزمین احساسم، تویی که هر لحظه قدم برمیداری بر خاک دلم
از جنس عشق میشود خاک این سرزمینی که روزگاری بود هیچ رهگذری از آن عبور نمیکرد
آری روزگاری بود که هیچ ستاره ای در آسمان قلبم نمیدرخشید. هیچ خورشیدی طلوع نمیکرد
تنهایی بود و تنهایی ، آمدی و گفتی که از جنس مایی. عشق را میشناسی ، همیشه با ما می مانی
من و قلبم نیز تو را باور کردیم. در آسمان آبی احساس جشن عشق را برپا کردیم…
تنها تویی در قلب پر از احساسم، تنها تو خواهی ماند در آسمان قلبم :)
این گل رو تقدیم می کنم به عشقم :
تبلیغات
درباره این سایت