دیروز هوای دلم بارانی بود.
عجب هوای دل‌انگیز و عاشقانه‌ای بود.
عجب باران پاکی.
شدتش به حدی بود که همه غم‌های دلم را شست و همه ناامیدی‌هایم را به امید مبدل کرد؛ و آنقدر زلال بود که می‌شد در انتهای آن عکس تو را دید.
دیروز هوای دلم گرفته بود. 
برق عشق در آسمانش غوغایی به پا کرده بود که مپرس، شوری که مپرس، شعفی که مپرس.
آسمان دلم رنگ خاکستری انتظار داشت.
آسمان خاکستری آن بوی آرام نم باران داشت.
آسمان دیروز در دلم عاشق شده بود. 
هرچه نگاهش می‌کردم عشق از درونش می‌جوشید و می‌خروشید و با حسی تازه جاری بود. 
نمی‌توانستم لحظه‌ای چشم برهم گذارم. چون مانند ابر‌های گذرای بهاری به سرعت وارد حریمش می‌شدی بی آنکه از احدی اجازه بخواهی.
پلک‌هایم سنگین و سنگین‌تر می‌شد و در آخر دریچه چشمانم به روی جهان بسته شد و باز این تو بودی که در آن آسمان پر هیاهو صدایت گوش جانم را پر کرده بود و صبح مرا باصدای نازت امیدوار کردی به زندگی . 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تو شعر میخوانی... آنگاه که پرتو علم همه جا را فرا خواهد گرفت رژيم درماني - تغذيه درست - زندگي بي دغدغه با تغذيه سالم آرامش دینی دنیای از خوشمزه ها اموزش سیستم های اطلاعاتی و نرم افزارهای مالی و حسابداری Edward Amanda بررسی کتانی و یا کفش ورزشی شرکت ستاک فناوری ویرا